نوشتهی روی کاغذ بستنی مهم است
نویسنده: الناز عباسیان
زمان مطالعه:4 دقیقه

نوشتهی روی کاغذ بستنی مهم است
الناز عباسیان
نوشتهی روی کاغذ بستنی مهم است
نویسنده: الناز عباسیان
تای مطالعه:[تا چند دقیقه میتوان این مقاله را مطالعه کرد؟]4 دقیقه
نوشتن نامه برای من کار سختی نیست. اگر در اتاقم باشم، پنجره را نیمهباز میگذارم، در گودی صندلیام فرو میروم و تنها چیزی که مزاحم نوشتنم میشود، ترکیب صدای تلویزیون، حرفهای خانوادگی و ظرفشستنِ مادرم است. گاهی هم با غلیان احساساتم در لحظه، مجبور میشوم نامهام را در ازدحام مترو، روی نیمکتِ یک پارک یا حتی وسط شیرینیفروشیای بنویسم که پدرم دارد از آنجا، نانخامهایِ محبوبش را میخرد. در این صورت، احتمالاً فشردگی جمعیت، سرمای هوا و بوی شیرینی نارگیلی، نوشتن جزئیات را برایم سخت میکند. البته دردسرهای دیگری هم ممکن است برای نوشتن نامه وجود داشته باشد. مثل اینکه باید نوشتهی روی کارتپستال را با خودکار بیک مشکی بنویسم، تنهی الفهایم را به قدر کافی بکشم و انتهای حروف را طوری تاب بدهم که تعلق و یگانگی دستخط، مخاطبم را هرچه بیشتر به یاد من بیندازد.
اخیراً کتابی خواندهام که نشر اطراف چاپش کرده؛ «نامه». این کتاب، داستان واقعی زندگی دو نوجوان را روایت میکند. داستانی که با نوشتن اتفاقیِ یک نامه شروع میشود. ششسال ادامه پیدا میکند و برای همیشه سرنوشت یکی از آنها را تغییر میدهد.
تغییر زندگی یک نوجوان فقیر آفریقایی، میتواند داستان جالبی باشد، اما نامهنگاریِ او زیر آسمان تیرهی شهری که در باتلاق قحطی دستوپا میزند، داستانیست که با گستاخی به سختیهای نوشتن دهنکجی میکند.
مارتین، نوجوان سیاهپوست داستان، در موتاری زیمباوه زندگی میکند؛ جاییکه برای هر دهنفر، یک تخت بیمارستان وجود دارد و آدمها مجبور هستند خانهی تکاتاقهشان را با خانوادهی دیگری شریک شوند. غذای مقدس خانوادهی مارتین مرغ است که فقط شبهای کریسمس صرف میشود و هدیهی همیشگی تولد او، نوشابه فانتاییست که باید لذت نوشیدن آن را با برادرانش تقسیم کند.
در موتاری، کارمندان ادارهی پست اعتصاب کردهاند. هزینهی تمبر، معادل خوردن یک شبانهروز کلم سبز است و مارتین مجبور است نامهها را پشت برگههای تکلیف مدرسهاش بنویسد. این درحالیست که تمام زحمت دوست پنسیلوانیاییاش برای نوشتن نامه، این است که کاغذ خطدار تزئینشده بخرد، تمبرهای گرانقیمتش را با دقت به پاکت بچسباند و پشت آن قلب، ستاره و پنجهی شیر سهانگشتی بکشد.
مارتین از مدرسه اخراج میشود، بهزودی خانوادهاش را از آن اتاق اجارهای بیرون میکنند و کاری که او در مواجهه با تمام اینها میکند، این است که کاغذ بستنیای از کف زمین پیدا کند و برای دوست مکاتبهایاش در آنسوی دنیا بنویسد: «طرحهایی که با ماژیک میکشی خیلی زیباست، به کشیدنِ آنها ادامه بده.»
من بعد از خواندن اینها دلم میخواست به مارتین گاندا ایمیل بزنم و از او بپرسم که یک ارتباط کاغذی تا چه اندازه میتواند مهم باشد؟ آدم چهطور میتواند میان اینهمه فلاکت برای خریدن یک کارتپستال، ماشین آدم پولدارها را تمیز کند، چمدانهایشان را روی سقف اتوبوس جابهجا کند و به مسافران، آبمیوهی خنک بفروشد؟
او نامههایش را توی قوطی بیسکوییت نگه میدارد و این قوطی بیسکوییت ارزشمندترین وسیلهی خانهشان بعد از رادیو ضبطیست که با آن موسیقی گوش میکنند.
نگهداری نامهها مهم است، چون خواندن دربارهی بازی هاکی، خرگوشهای خانگی و کِشتی شناوری که سالن رقص دارد، مارتین را به فکر بهتر شدن اوضاع، متصل نگه میدارد. در واقع، آنچه مارتین در قوطی بیسکوییت مخفی میکند، رویاییست که در آن، بازارهایش بهجای بوی بادامِ سوخته و مرغِ زنده، بوی بیکن و تخممرغ میدهد و مردمش به جای دمپاییهای کائوچویی، کفشهای ریباک و نایکی میپوشند.
اما مهمتر از تمام اینها، این است که نامهها به خودِ وجودی مارتین احساس ارزشمند بودن میدهند؛ به خود مارتین گاندا که تا قبل از آن نمیدانست آدم، بدون کتوشلوار هم میتواند ارزشمند باشد. او به خوبی فهمیده بود، وقتی یکنفر برایت نامه مینویسد، یعنی میخواهد با تو حرف بزند و اگر کسی میخواهد با تو حرف بزند، حتماً ارزشش را داری. این میتوانست محکمترین دلیل مارتین برای عرقریختن، خریدن کارتپستال و نوشتنِ نامه روی کاغذِ بستنی باشد.

الناز عباسیان
برای خواندن مقالات بیشتر از این نویسنده ضربه بزنید.
کلیدواژهها
نظری ثبت نشده است.